یکی از عناصر فرهنگی جامعه، نحوه پوشش افراد آن است. در اماکن عمومی جامعه، این مسأله به عنوان یک مسأله عمومی مطرح است و دولتها، در این مسأله نیز همچون مسائل عمومی دیگر، به اشکال مختلفی مداخله میکنند، به گونهای که در هر جامعهای میتوان شکل و مد لباس... |
نویسنده : دکتر آرین قلی پور
چکیده
یکی
از عناصر فرهنگی جامعه، نحوه پوشش افراد آن است. در اماکن عمومی جامعه،
این مسأله به عنوان یک مسأله عمومی مطرح است و دولتها، در این مسأله نیز
همچون مسائل عمومی دیگر، به اشکال مختلفی مداخله میکنند، به گونهای که در
هر جامعهای میتوان شکل و مد لباس غالب را در هر برههای از زمان تشخیص
داد. نهادینه شدن یک نوع لباس در یک جامعه ممکن است صرفاً ناشی از اراده
ملت تلقی شود، ولی در مواردی دولتها به طور غیر مستقیم یا حتی مستقیم در
این مسأله مداخله میکنند. در جامعه مدرن، دولت حریم خصوصی و عمومی را
تعریف و تضمین میکند. در این مقاله سعی شده این مسأله تبیین شود که آیا با
مکانیزمهای اجباری، میتوان رفتارها و احساسات ملت را به صورت پایدار و
با ثبات شکل داد یا اینکه برای نهادینهسازی رفتارها و احساسات باید
مکانیزمهای ذهنی و شناختی به کار گرفته شود.
1) مقدمهقبل
از ورود به بحث باید خاطر نشان کرد که این مقاله در مورد چرایی، چیستی،
اخلاقی بودن یا نبودن، بر حق بودن یا نبودن دولت در شکل دهی حجاب استاندارد
و کمیت و کیفیت حجاب بحث نمیکند، بلکه مسأله اساسی مقاله، چگونگی نهادینه
سازی حجاب در جامعه است. همچنین حق نظام سیاسی و حکومت در زمینه مداخله در
نوع حجاب در اینجا مفروض گرفته می شود؛ چرا که دولتها در هر جامعهای
حجاب استاندارد را تعریف و در حریم عمومی اعمال میکنند. در جامعهای مثل
فرانسه حجاب استاندارد به گونهای تعریف شده است که پوشش کامل انحراف محسوب
شده و برهنگی نسبی (حجاب تعریف شده) در اماکن عمومی، به زنان مسلمان تحمیل
میشود.
نوع پوشش زن و مرد (حجاب)، در هر جایگاهی (مکان و زمان)، محصول
نهادهای اجتماعی گذشته است. نهادهای اجتماعی، علاوه بر تأمین نیازهای
اساسی انسانها، رفتار آنها را براساس الگوهای اجتماعی سازمان یافته و
نسبتاً پایدار تعیین میکنند. این نهادها به فعالیتهای افراد جامعه نظم
بخشیده و راهحلهایی برای مشکلات کنش جمعی ارائه میکنند؛ به طور مثال، از
طریق ایجاد یک ساختار نسبتاً ثابت برای تعامل انسانها، عدم اطمینان را در
زندگی آنها کاهش میدهند. نهادهای اجتماعی حد و مرز انتخابهای افراد را
تعیین و محدودیتهایی را بر افراد جامعه تحمیل میکنند که آزادی کنش[1] را
محدود کرده و به این ترتیب موجب ساختارمند شدن رفتارها و روابط افراد
میشود و فرصت طلبی[2] را کاهش میدهد. در این شرایط عدول از هنجارها تنبیه
شده و به رعایت هنجارها پاداش داده میشود. بنابراین هنجارهای نهادی،
علایق در هم تنیدة منفی یا مثبت را ایجاد میکنند.
در همه جوامع بشری برای تأمین نیازهای اساسی اعضای جامعه، پنج نهاد اجتماعی اولیه ایجاد شده و کارکردهای مهمی بر عهده گرفتهاند:
نهاد خانواده
این
نهاد یکی از فراگیرترین نهادهاست. الگوهای خانواده ممکن است از جامعهای
به جامعه دیگر یا در طی زمان در یک جامعه تغییر کند، ولی نهاد خانواده از
تداوم برخوردار است و افراد در همه جوامع در خانواده پرورش مییابند. از
کارکردهای اصلی این نهاد میتوان به سیستم تولید مثل و بقای نوع بشر،
مراقبت از کودکان و اجتماعی کردن آنها به عنوان عضو جدید، انتقال میراثهای
فرهنگی از نسلی به نسل دیگر، تأمین اقتصادی اعضای خانواده، تثبیت جایگاه
اجتماعی اعضای خانواده و مراقبت از معلولان و سالمندان اشاره کرد.
نهادهای مذهبی
اگرچه
در جوامع متفاوت نهادهای دینی و مذهبی متعدد و متنوعی وجود دارند، ولی
اکثر کارکردهای نهادهای دینی در جوامع متفاوت، مشترک است. از جمله این
کارکردها میتوان به ایجاد مبانی اخلاقی و ارزشی، تقویت انسجام بین افراد،
ایجاد همبستگی در جامعه، ایجاد هویت اخلاقی، تقویت ارزشهای انسانی و توجه
دادن انسانها به نیروهای فوق طبیعی اشاره کرد.
نهادهای اقتصادی
هـمه
جـوامع، دارای بازار و نهادهای اقتـصادیاند، گـرچه مـمکن است ماهیـت و
سـاخت آنـها با هم تفـاوت داشته باشد. کارکردهای نظامهای اقتصادی، اعم از
سرمایهداری و سوسیالیستی و سایر نظامها، در رابطه با تولید، توزیع و مصرف
کالاها و خدمات است.
نهادهای آموزشی
ساختار
نهادهای آموزشی در طول زمان تغییر یافته است، زمانی آموزش فرد به فرد یا
استاد - شاگردی مرسوم بوده و امروز آموزش رسمی و آکادمیک مرسوم است و در
زمانهای بعد ممکن است شکل دیگری به خود بگیرد. از کارکردهای اصلی این
نهادها میتوان به این موارد اشاره کرد: افزایش سطح آگاهی افراد جامعه، کمک
به اجتماعیشدن افراد، ایجاد تحول در جامعه از طریق انجام تحقیقات بنیادی و
کاربردی، آمادهسازی افراد برای ایفای نقشها و تصدی مشاغل متفاوت در
جامعه و انتقال میراثهای فرهنگی.
نهادهای حکومتی
در
اکثر جوامع، نهادهای حکومتی در چارچوب یک دولت سازمان مییابند بهطوری که
بر سایر نهادها و همه افراد جامعه اعمال قدرت میکند. از کارکردهای اساسی
نهادهای حکومتی میتوان به اعمال قدرت قانونی در سطح جامعه، نهادینه سازی
هنجارها از طریق تصویب قوانین، ایجاد نظم و امنیت درونی و بیرونی، حل و فصل
اختلافات بین افراد جامعه، ارائه خدمات عمومی و ارتقای سطح رفاه عمومی
جامعه اشاره کرد. انسانها اطمینان[3] و پیشبینیپذیری[4] در زندگی
سازمانی را ترجیح میدهند. زیربنای ایجاد دولت، واکنش به عدم اطمینان اسـت.
این
تمایل انسانها به محیط با ثبات، قابل پیشبینی و عادی، به ایجاد و حفظ
نهادهای حکومتی کمک میکند. ساختار حکومت ممکن است در جوامع متفاوت به
صورتهای مختـلف شامـل استـبدادی، سـلطنـتی، جمـهوری، آریستوکراسی،
تیموکراسی، الیگارشی یا دموکراسی باشد، ولی همه آنها کارکردهای مذکور را
با کیفیتهای متفاوت انجام میدهند (رک. قلی پور،1380 و 1384)
عدم تعادل
بین این نهادها در جامعه مخرب است (رک. قلی پور،1382). نمیتوان جامعه را
به امید دست نامرئی لیبرالیسم رها کرد تا در بلندمدت همه چیز را به تعادل
برساند، به قول کینز «در بلندمدت همه ما مرده ایم»؛ زیرا اولاً دست نامرئی
چندان هم نامرئی نیست، ثانیاً در کوتاه مدت قربانی زیادتری میگیرد. برای
اینکه بتوان یک عنصر فرهنگی را تغییر داد بهتر است این پنج نهاد در تعامل
سازنده با هم عمل کنند. اگر نهادهای آموزشی بر این عقیده باشند که بین
روشنفکری و برهنگی همبستگی معنیداری وجود دارد، مسلماً نهادهای خانوادگی،
اقتصادی، حکومتی و مذهبی به راحتی نخواهند توانست حجاب را نهادینه کنند.
2) مکانیزمهای نهادینه سازی حجاب
در
راستای نهادینه سازی حجاب در جامعه، میتوان از مکانیزمهای شناختی،
هنجاری و اجباری استفاده کرد، البته ممکن است در هر شرایطی یکی از این
مکانیزمها یا ترکیبی از آنها به کار گرفته شود. مطابق نمودار شماره (1)
مکانیزمهای شناختی از شتاب کمتری برخوردارند، ولی با ثبات زیادی همراهند و
موجب میشوند حجاب به صورت یک عادت رفتاری درآمده و مسلم و بدیهی تلقی
شود. مکانیزمهای هنجاری از شتاب و ثبات متوسطی برخوردارند و موجب تعهد به
حجاب میشوند. مکانیزمهای اجباری از شتاب زیاد و ثبات کم برخوردارند و به
مقاومت در برابر حجاب تحمیلی منجر میشوند.2-1) مکانیزم شناختی
حـجاب
مانـند هر فـعالـیت انسـانی در مـعرض عادتشدن[5] است. هر عملی که تـکرار
میگردد، در الـگویی قـرار مـیگیرد که با صرفهجویی در کـوشش، دوباره
تـولید مـیشود و به صورت هـمان الگـو، توسـط انـجامدهنده، ادراک مـیشود.
هـمان اعمال عادت شده در آینده به عنوان امور عادی
[6] در ذخیره کلی
دانش[7] فرد جای میگیرد و به وسیله او بـدیهـی و مسـلم فرض میشود.[8]
عادت، این مـزیت روانـی را دارد که انتـخابها برای کنـشگر مـحدود میشـوند
و راههـای مخـتلف انـجام یک عمـل به یک راه تقلیل مییابد. در این حـالت
فـرد از زیر بار «تصمیمات بیشمار» رها شده و در اکثر اوقات فعالیت انسانی
با حداقل تصمیمگیری انجام میگیرد و در نتیجه انرژی را برای اتخاذ
تصمیمات ضروری در موقعیتهای جدید آزاد میکند. یکی از کارکردهای جمعی عادت
این است که کنـشهای فرد تـوسط دیگران قابل پیشبینی میشود. پس الگوهای
نهادی، رفتار را قابل پیشبینی میکنند و مـقدار زیـادی از تنش افراد را
تسکین میدهند. این الگوها در وقـت و تـلاش صرفهجویی کرده و موجب میشوند
که بسیاری از کنـشها در سـطح نـازلی از تـوجه انجام گیرند. بسیاری از
جریانات زندگی روزمره مثل حجاب در مـعرض عادتشدن قرار دارند Berger and
Luckman, 1966, P 53-55)).
حجاب در جریان یک تاریخ مشترک ساخته میشود و
نمیتوان آن را به صورت آنی به وجود آورد یا از بین برد. درک حجاب بدون
درک فرآیند تاریخی که در آن به وجود آمده غیرممکن است. حجاب در زمان حال،
دارای تاریخی است که قدمت آن به قبل از تولد افراد فعلی جامعه برمیگردد،
قبل از وی وجود داشته و پس از وی نیز وجود خواهد داشت. حجاب با کسب سرشت
تاریخی (انتقال از نسلی به نسل بعد)، چنان تلقی میگردد که گویی در مکان و
زمانی ماورای افرادی که آن را در آن لحظه تجسم بخشیدهاند، وجود دارد. به
عبارت دیگر، حجاب اکنون چنان تصور میشود که گویی از واقعیت خاص خودش (جدا
از افرادی که آن را ساختهاند) برخوردار است، واقعیتی که فرد با آن به
عنوان یک واقعیت خارجی و تحمیلی مواجه میشود. برای جوانان حجابی که از
جانب والدین به آنها انتقال مییابد، کاملاً شفاف نیست؛ چرا که در ساختن آن
نقش نداشتهاند و بنابراین در برابرشان به عنوان یک واقعیت بیرونی جلوه
میکند.
حجاب در هر جامعهای واقعیتی عینی، تاریخی و انکارناپذیر است
که پیش روی فرد قرار دارد. او نمیتواند حجاب را عدم بیانگارد و نادیده
بگیرد. حجاب مانند هر ویژگی فرهنگی نهادینه شدة دیگری در مقابل تلاشهای
افراد برای تغییر دادن یا از زیر آنها طفره رفتن مقاومت میورزد و قدرت
اجباری و تحمیلی روی افراد جامعه دارد. چنانچه فرد، هدف یا شیوه با حجاب
بودن را درک نکند، چیزی از واقعیت عینی آن کاسته نمیشود. در جریان
اجتماعیشدن، با درونیکردن حجاب، یک عنصر فرهنگی به آگاهی فرد وارد
میشود. ورود به آگاهی، زمینه را برای درونی سازی و مسلم انگاشتن حجاب
فراهم میکند.
حال این سؤال مطرح است که آیا همه افراد جامعه به یک
اندازه حجاب را درونی می کنند؟ مسلماً جواب منفی است. نسل جدید اطاعت و
فرمانبرداری از نهادها را امری مسلم نمیداند. اکثر اوقات رفتار در
کانالهای نهادی به طور خودجوش روی میدهد، ولی جامعهپذیری فرد مطابق با
نظم اجتماعی خاص، برقراری ضمانتهای اجرایی(تشویقات و تنبیهات) را ضروری
میسازد. افراد باید اقتدار نهادهای اجتماعی را بپذیرند. هر چقدر یک رفتار
نهادینه شود، قابل پیشبینی و به تبع آن قابل کنترل میشود. با تاریخی شدن
و عینیت یافتن نهادها، توسعه مکانیزمهای خاص کنترلهای اجتماعی نیز ضرورت
مییابد. نهادها به اعتبار وجودشان، عمل انسان را با تنظیم الگوهای از پیش
تعریف شده کنش کنترل میکنند.
در اینـجا لازم است به کـارکرد اجـبار
در کنتـرل و نهادینه کردن دقت شود. اجبار در مراحل اولیه بیشتر حالت کنترلی
دارد، ولی پس از مدتی در صورت وجود مکانیزمهای شناختی و هنجاری به درونی
شدن در فـرد منجر مـیشود؛ یـعنی چون فرد از وجود عامل کنترل در جامعه آگاه
است، سعی میکند به خود کنترلی روی بیاورد. در این حالت مرکز کنترل رفتار
از بیرون به درون انتقال مییابد. ویژگی کنترل در نهادینه سازی ذاتی است؛
یعنی کنترل اجتماعی اولیه در نهادهای اجتماعی نهفته است cf. Gholipour&
Azizzadeh, 2005.) وقتی گفته میشود حجاب نهادینه شده است، در واقع به
زبانی دیگر گفته میشود که حجاب تحت کنترل اجتماعی قرار گرفته است.
مکانیزمهای کنترل اضافی فقط زمانی ضرورت دارند که فرآیندهای نهادینه سازی
کاملاً موفقیتآمیز عمل نکنند. البته باید خاطرنشان کرد وقتی توسل به این
کنترلهای اضافی بهطور مستمر ضرورت یابد؛ آن نوع حجاب در حال فروپاشی
میباشد. به طور مثال چنانچه کنترلهای فعلی نیروی انتظامی برای 90 درصد
افراد اعمال شود، میتوان گفت که حجاب استاندارد قبلی، در حال تغییر یافتن
به یک نوع پوشش دیگر است.
لازم است جوانان به نحو اصولی و سیستماتیک با
منطق و معانی حجاب آشنا شوند. این امر وجود نوعی فرآیند آموزشی را ایجاب
میکند. شاید لازم باشد که حجاب از طریق نهادهای مذهبی و رسانههای جمعی
مورد تایید قرارگیرد. حجاب، نیازمند مشروعیت است و بدین منظور باید توجیه و
تبیین گردد. حجاب به صورت یک سنت به نسل جدید میرسد و باید برایشان تبیین
و تفسیر گردد. نسل جدید با مسأله حجاب به عنوان دادههای مفروض اجتماعی[9]
مواجه میشود; چرا که دانش شکلگیری و منشا آنها را نمیداند(cf. Tolbert,
1988) ایجاد، تغییر و اشاعه حجاب، نیازمند مشروعیت است. مشروعیت وضعیتی
است که مناسب، مطلوب و ماندنی تلقی میشود. وقتی چیز جدیدی به وجود میآید،
نیاز به مشروعیت دارد. هر دو مکانیزمهای رسمی و غیررسمی مشروعیتیابی
مهماند. جنبه های رسمی مشروعیت معمولاً با جنبه های غیررسمیترکیب
میشوند، چرا که مکانیزمهای رسمی به تنهایی برای نیل به مشروعیت مفروض،
کافی به نظر نمیرسند. معمولاً تصمیمگیران بر اساس تناسب با زمینه،
مکانیزمهای رسمی و غیررسمی را برای تقویت مشروعیت تصمیماتشان به کار
میبرند. همانطور که در نمودار شماره (2) مشخص است اگر حجاب مشروعیت یابد،
ثبات آن در جامعه بیشتر میگردد، ولی ملاحظه میشود که زمان بیشتری را
میطلبد.
در فرآیند مشروعسازی، ذهنیت موجه و قابل قبول در مورد حجاب
ایجاد میشود. موجّهنمایی[10] حجاب به لحاظ ذهنی آن را برای جوانان
معنیدار میکند. زمانی مسأله مشروعسازی ضروری میشود که حجاب از نسلی به
نسل بعد منتقل گردد. در حال حاضر در جامعه ما کسانی که از حجاب استاندارد
عدول می کنند، متعلق به نسل X هستند و زیر 30 سال دارند؛ یعنی حجابی که نسل
قبل تعریف کرده است برای این نسل شکل تحمیلی دارد و به صورت مؤثر مقبولیت
ذهنی نیافته است. اگر فرایند موجّه سازی حجاب به صورت موفق عمل کند، فقط
عده معدودی از حجاب استاندارد سر باز میزنند و رعایت نمیکنند، در این
حالت باید با مکانیزم اجبار و به وسیله قوه قهریه (توسط نیروی انتظامی) با
آنها برخورد شود.
2-2) مکانیزم هنجاری
هنجارها
سیستم سازمانیافتهای هسـتند که بین افراد تشکیلدهنده جامعه مشترکاند.
هنجارها مقررات روشـن یا ضمنـی هستند که رفتار مورد انتظار را مـشخص کـرده و
عـلایق و رجحـانهای اعضای یک گروه یکـپارچه یا یـک اجتماع را در قالبی
میگنجانند. هنجارها نوعـی سـرمایه محسـوب میشوند(Homans, 1950, P 361) که
اعتماد و اطمینان را بین انسانها تقویت میکنند، به گونهای که افراد
مجاز نیستند به نفع سود کوتاهمدت خود عمل کنند. هنجارها به طور جمعی حفظ
میشوند و منافع حاصل از رعایت آنها عاید همه اعضای گـروه میشود
(cf.Lin,1982). هنجارها به صورت سرمایه اجتماعی درمیآیند که میتوانند
بحرانهای اجتماعی را حل کنند، در غیر این صورت، پیامدهای جمعی غیربهینه
را نتیجه خواهند داد که به وسیله افراد سودجو سبب هزینه منافع عمومی
میشوند. «اعضای یک گروه یکپارچه هنجارهایی را ایجاد و حفظ میکنند که
محتوای آنها به حداکثرسازی رفاه جمعی که اعضا در امور روزمره با همدیگر
به دست میآورند، کمک میکند» (Ellickson,1991, P 197). هنجار مشترک یک
گروه یکپارچه، رفاه اعضایی را که با هنجار سازگار میشوند. افزایش خواهد
داد؛ چرا که مشکل هماهنگی و عمل جمعی را حل میکند. همچنین افراط در پیروی
از هنجارها به حالت سازگاری بیش از حد[11] منجر میشود که اثرات منفی
روی افراد گروه خواهد داشت (cf. Coleman,1990). هنجارها با محدود کردن
منافع شخصی کوتاهمدت، همکاری را تسهیل میکنند که منافع بلندمدت را محقق
میسازد. وقتی خواستههای فرد با هنجارها، آداب و رسوم و عرف اجتماعی در
تضاد باشد، نیل به آن خواستهها بسیار هزینهبر خواهد بود؛ بنابراین باید
با هنجارها، همشکل شود. همشکلی، فرآیندی محدودکننده است که فرد را در یک
جامعه با افراد دیگری که با مجموعه شرایط اجتماعی یکسانی مواجهند، همانند
میسازد.
جامعهپذیری افراد بر اساس هنجارهای جامعه آنها را مشابه
میکند. تعریف و اعلان رسمی هنجارها در زمینه حجاب از سوی گروههای مرجع و
موجّه، رفتارهای مشابه را شکل میدهد. گروههای جامعه بر اساس این هنجارها،
اعضای خود را گزینش و غربال میکنند و این ملزومات، تا حدودی افراد را از
لحاظ پوشش مشابه و همسان میسازد. هر چهقدر این سیستم هنجاری درونی شود،
سازگاری با این سیستم جزو ساختار شخصیتی افراد میگردد. انگیزه اولیه
اطاعت از هنجارهای نهادی در اقتدار اخلاقی نهفته است که بر فرد اعمال
میشوند. افراد به خاطر ارزشهای خود، با استاندارد ارزشی سازگار میشوند
نه بـه خاطر مـصلحـتاندیشی یا نفع شخصی. هنـجارهـای نـهادی رفـتار افـراد
را با همدیگر تنظیم میکنند و تعیین مینمایند که چـه روابـطی بایـد بیـن
افـراد وجـود داشته باشد (Parsons, 1934, P 326-7). سـازگاری با ساخـتارهای
هـنجاری جامعه برای فرد مشروعیت ایجاد میکند. هر چقدر ارزشهایی که فرد
در خود درونی میکند، بیشتر مورد قبول جامعه باشد، مـشروعتر خـواهد بود و
سـهم قابل توجّـهی از منـابع جامـعه را در اخـتیار خـواهد گـرفت (cf.
(.Parsons,1956
افراد به خاطر مشابه شدن با هنجارهای جامعه پاداش
میگیرند. این مشابهت میتواند تعامل فرد با گروههای دیگر را سهولت بخشد،
وی را به عنوان فردی مشروع و با شهرت مناسب بشناساند و در زمره افرادی قرار
دهد که شایستگی و استحقاق لازم برای نقشهای امتیازدار جامعه را دارند.
البته هیچکدام از اینها تضمین نمیکنند که افراد تطبیقپذیر، بسیار
کاراتر از افراد همکار منحرف (که این تشابه در حجاب را رعایت نمیکنند)
کارهایشان را انجام میدهند. همانطوریکه در نمودار شماره (3) مشخص است
زمان اشاعه هنجارها کمتر از مکانیزم شناختی است ولیکن ثبات متوسطی داشته و
صرفاً موجب ایجاد تعهد در افراد میگردد، البته نه به گونهای که مسلم و
بدیهی تلقی شود و زیر سوال نرود.
2-3) مکانیزم اجبار
آخرین
اهرم نهادینه سازی حجاب اجبار است، اجباری که ضمانت اجرای آن قانون است.
این اهرم موجب همشکلی اجباری در زمینه پوشش افراد جامعه می شود و نتیجه
فشارهای رسمی و غیررسمی نهادها و سازمانها روی افراد است. این نهادها و
سازمانها انتظارات فرهنگی جامعه را منعکس میسازند. این فشارها ممـکن است
به صورت زور و خشونت برای اتخاذ حجاب استاندارد باشد. در مواقعی، همشکلی
اجباری، واکنش مستقیم به فرامین حکومتی است و بعضی از رفتارهای افراد
جامعه، منعکسکنندة مقررات نهادینه و مشروع دولتها هستند؛ البته ممکن است
همشکلی اجباری، همیشه به صورت آشکار و مستقیم نبـوده و در مواقـعی به
صـورت پنــهان و ضمـنـی باشد (Dimaggio & Powell, 1983, P 150-1).
اقدامات نیروی انتظامی در زمینه حجاب در حال حاضر از نوع اجباری، آشکار و
مستقیم است. همانطورکه در نمودار شماره 4 مشخص میباشد، مزیت اصلی این
مکانیزم آن است که در زمان کوتاهی اشاعه مییابد. هرچند ثبات آن بسیار کم
بوده و به محض حذف اهرم زور و فشار، حجاب نیز برداشته میشود.
وقتی
حجاب استاندارد در جامعه نهادینه شود، انتقال حجاب به نسل بعدی طی مراحل
جامعهپذیری و بعد از آن، پایـداری حجاب در طول زمان و مقاومت حجاب در
برابر تـغیـیر را افـزایـش مـیدهـد (cf. Zucker, 1977). وقتی حجاب در
اذهان جامعه رسوبگذاری شد، در طی نسلها در بین اعضای جامعه پایدار مانده و
در مدت مدیدی در طول زمان جاودانه میشود، یعنی دارای «گستردگی»[12] و
«عمق»[13] میگردد. شناسایی عوامل تاثیرگذار بر فرآیند رسوبگذاری، برای
درک آن، بسیار با اهمیت است. برای مثال همیشه عدهای وجود دارند که با حجاب
مخالفت کنند و ممکن است از ذینفعان کلیدی باشند. حتی اگر حجاب با مخالفت
مواجه نشود، فقدان نتایج و پیامدهای ملموس و مطلوب حجاب در جامعه، ممکن
است رسوبگذاری را به تدریج تحلیل برد. رابطه ضعیف بین حجاب و پیامدهای
مطلوب، گسترش و حفظ حجاب را تحت تاثیر قرار میدهد. ازاینرو نهادینه شدن
کامل و مطلوب حجاب در اذهان جامعه، به مقاومت کمتر گروههای مخالف، حمایت
فرهنگی مداوم، حمایت گروههای طرفدار و رابطة مثبت و قوی بین حجاب و
پیامدهای مطلوب آن (پاداشها) بستگی دارد. این موارد، حجاب را در طول زمان
جاودانه میکند. به این منظور لازم است مکانیزمهای شناختی و هنجاری برای
نهادینه سازی کامل حجاب در جامعه فعال شوند.
3) ثبات ناشی از مکانیزمهای نهادینه سازی حجابمـعمولاً
نـهادینـهسـازی عـنـاصر فرهنـگی در جـامـعه، از سـوی نخـبگـان و
مـسئـولان صـورت مـیگیرد. در مـطالعات متـعددی به نقـش کلیـدی مـسئولان
جامـعه در فـرآیند ایـجاد یا جلوگیری از تغییر نهادی اشاره شده است (cf.
Oliver, 1992; Greenwood and Hinings, 1996; Hirsch and Lounsbury, 1997)
در
مقابل مطالعاتی نیز صورت گرفته است که نقش کلیدی نخبگان و مسئولان را به
وضوح بیان کرده و علایق سیاسی، شناختی، ارزشی، تعهدات، مهارتها، مدلهای
ذهنی و مفروضات مدیران و مسئولان را جزء اصـلـیتـریـن عـوامـل اثـرگـذار
بـر تـغییر نهادی (جلوگیری یا ایجاد) تبیین کردهاند
.(cf. Kraatz and Moore, 2002; cf. Fligstein, 1991;cf. Brint and Karabel, 1991;cf. Goodstein and Boeker, 1991)
عـلاوه
بـر ایـن، تـحقـیقـات گـسـتـرده در مـدیـریـت اسـتـراتـژیـک بـه نـقـش
مـدیـریـت ارشـد در فـرآیـنـد تـغـیـیـر نـهـادی تـأکـیـد دارد
(cf.
Finkelstein and Hambrick , 1996; cf. Hambrick and Mason, 1984). بنابراین
تردیدی نیست که نقش رهبران و مدیران ارشد نظام در فرآیند نهادینه سازی
حجاب بسیار مهم است (cf. Selznick, 1957). مسـئولان و نـخبـگان، قـدرت
ایـجاد، توسـعه، مداخلـه و تغـییر حـجاب نـهادیـنه شده را دارند، البته
ممکن است مسئولان، حجاب را همسو با منافعشان تعریف و ایجاد کنـنـد (cf.
Dimaggio, 1988). و گـروههـا و کنـشگـران (فردی و جـمعی) قدرتـمنـد،
فـرآیـند نـهادیـنـه سـازی حـجـاب را در جـهــت اهــداف خـود هـدایـت
کنـند
(Meyer and Rowan,1911: 30 ; Dimaggio and Powell , 1983:126
).شکـلگـیری و تـغیـیر حـجاب، پیـامد تنـازع بـین ذینـفعان متـعـدد با
قـدرتهـای نامـساوی اسـت. قـدرت و مـنافـع در تغـییر و تکـامـل حجـاب
عـوامـل مـهمـّی به حساب مـیآینـد. (cf. Dimaggio and Powell,1991;Holm,
1995: 398 ). جوهـرة نهادینه شـدن، تـداوم و ثـبات اسـت. در ایـن فرآیـند،
استـانداردها، اعمال و ساختارها در جـامعه ویـژگی جاودانگی پیدا میکنند
این فرآیند ممـن اسـت به حـالت عمدی، برنامهریزی شده و سیاسی(cf.
Selznick,1957; Stinchcombe,1968) یا غیرعمدی، برنامهریزی نشـده و شناختی
(cf. Zucker,1977 cf. Jepperson,1991;) یا ترکیبی از این دو حالت باشد.
نهادینه شدن اتخاذ شرایط جدید یا جذب پاسخهای دیگر را ممنوع میکند و حفظ
وضع موجود را به صورت رسمی و روشن دیکته میکند و از تغییر جلوگیری
مینماید. چگونگی ظهور نهادها، بازتولید و از بین رفتن آنها، بدون توجه
به منافع و تضاد گروهی، قابل تبیین نیست.
حال این سؤال مطرح است که
مسئولان از چه مکانیزمی برای شکلدهی حجاب استفاده کنند؟ مقررات، اعمال و
ساختارها، با نرخ متفاوتی در طول زمان نهادینه میشوند و با درجات متفاوتی
از ثبات دوام میآورند. مکانیزمهای متفاوتی را میتوان برای نهادینه سازی
حجاب به کار گرفت و بسته به این مکانیزمها، زمان و ثبات نهادینه سازی
متفاوت خواهد بود. در اینجا نقش زمان در تئوری نهادینه سازی حساستر
میگردد. مکانیزمهای نهادینه سازی حجاب عبارتند از: نفوذ، انضباط و زور.
سیکل نهادینه سازی حجاب شامل شکلگیری (نوآوری و رشد)، اشاعه، مشروعیتیابی
و ثبات است.
ثبات حجاب در جامعه، از شتاب مکانیزم نهادینه سازی حجاب
استاندارد در مرحله اشاعه، تأثیر میپذیرد (cf.Hoffman,1999). انتظار
میرود مکانیزمهایی که شتاب و سرعت بیشتری در نهادینهسازی، به ثبات کمتری
منجر شوند. منظور از ثبات، طول مدتی است که یک موضوع نهادینه شده و اشاعه و
مشروعیت یـافته باقی میماند. نوع قدرت به کار گرفته شده در نهاینهسازی،
در ثبات آن مـوضوع تاثیر دارد(Lawrence,et al, 2001, P 630) و انتـظار
مـیرود چنـانچه مکـانیزم به کـار گـرفـته شـده، ذهـنی، نـرم، عـادی و
تدریـجی باشـد، به ثـبـات بیشتـری منـجر شـود (cf. Jepperson,1991; cf.
Powell,1991) و در مقـابل هر چه قـدرت به کـار گـرفـته شـده عـیـنیتر و
سـریعتر باشـد، اشـاعـه سـریعتر ولـی ثبات کـمتر گـردد (cf. Lawrence,et
al , 2001). این سه نوع قدرت، با سه نوع مکانیزم نهادینه سازی تجانس
دارند:
- مکانیزم شناختی(نفوذ): شتاب کم و ثبات زیاد.
- مکانیزم هنجاری(انضباط): شتاب و ثبات متوسط.
- مکانیزم اجبار(زور و خشونت): شتاب زیاد و ثبات کم.
ترکیب
متوالی این سه، نتایج سریعتر و با ثباتتری در نهادینه سازی دارد. با
حرکت یک جامعه به سمت بلوغ، مکانیزمهای نهادینه سازی، به جای مقطعی،
سیستمی میشوند؛ یعنی به جای نفوذ و خشونت، قدرت انضباطی و نفوذ مد نظر
قرار میگیرند که ثبات بیشتری در پی دارند.
هدف از به کارگیری قدرت،
ایجاد آثار مورد نظر است. همانند قدرت الکتریکی که به اشکال متنوعی همچون
نور، حرارت و حرکت متجلی میشود، قدرت اجتماعی نیز به صورتهای گوناگونی
نظیر خشونت، زور، سلطه، انضباط، کنترل، نفوذ و اقتدار جلوه میکند. از بین
اشکال متنوع قدرت، اقتدار که قدرت مشروعیتیافته است، تلازم بیشتری با
نهادینه شدن دارد. قدرت مشروعیتنیافته در مواردی اثراتی به دنبال میآورد
که درست متضاد آن چیزی است که مد نظر بوده است. حقّانیت و مشروعیت اقتدار
توسط اعمالکنندگان و اطاعتکنندگان پذیرفته میشود. پذیرش این نوع قدرت
ناشی از ناتوانی فرد اطاعت کننده در برابر اعمال کننده قدرت نیست؛ بلکه آن
را حق اعمال کننده میداند. از لحاظ نهادینه سازی، این نوع روابط قدرت،
گذرا و اتفاقی نیست؛ بلکه از ثبات و تداوم برخوردار است؛ از این رو باید
برای نهادینه کردن حجاب، از مکانیزمهای سیستمی و ذهنی استفاده کرده و
«اقتدار» به جای انواع دیگر قدرت به کار گرفته شود.
4) عوامل نهادینهزدایی حجابدر
جامعه کنونی، حجاب به عنوان الگویی از رفتار اجتماعی است که بیش از سایر
الگوها در معرض ارزشیابی انتقادی، تعدیل و حتی حذف، از جانب عدهای قرار
دارد. الگوهای رفتاری، بر حسب آنکه تا چه حد در سیستم اجتماعی ریشه دارند،
عینیتر و برونیتر بوده و برحسب ثبات، پایداری و قدرت تعیینکنندگی رفتار،
متفاوت خواهند بود. در مقابل نهادینه شدن، نهادینهزدایی[14]، به تغییر
عمده در نوع پوشش برمیگردد. نهادینه شدن نسبی است و بستگی به زمینه
دارد. منظور از زمینه، گسترهای از بعد مکانی و زمانی(جای-گاه) است. وقتی
رفتاری در یک زمینه نهادینه شد، به یک اندازه برای همه افراد جامعه به شکل
واقعیت اجتماعی درآمده و عمومیت مییابد. البته در جوامع ابتدایی احتمال
وقوع این حالت بیش از جوامع مدرن است. حرکت از جامعه سنتی به جامعه مدرن،
عکس این روند میباشد. پس یک مسأله اساسی در نهادینه شدن حجاب در جامعه ما
نسبی بودن آن است؛ یعنی در هر مکان و زمانی، حجاب استاندارد، بهطور
متفاوت تعبیر و تفسیر میشود. هر اندازه حجابِ استانداردِ کاملاً تعریف
شده، توسط اعضای جامعه بدیهی و مسلّم فرض شود، احتمال زیر سؤال برده شدن آن
کمتر میگردد؛ از اینرو در معرض چالشها، مداخلات و اقدامات نبوده و
کمتر آسیبپذیر است.
وقتی حجاب نهادینه شد، بسیار باثبات است، مگر اینکه دیگر کنشگران ذی نفع دیگر در جستجوی تغییر آن برآیند. 4-1) نوآوری در استاندارد نهادینة حجاب
افـراد
و گـروههـای مـرجع کـه تـشخّص بالایی دارند، قادرند با تکیه بر
مشروعیتشان، از استانداردها عدول کرده و نوآوری کنند. این افراد و
گروهها، نوآوران اولّیه تلقی شده و اتخاذ تغییر توسط آنها، تغییر برای
بقیه افراد را مشروعیت میبخشد. وقتی افراد و گروههای پیشرو، مد جدید
لباس را مـیپوشـند، بـرای افـراد پیرو مشروعیت ایجاد میکنند. حجاب
استاندارد، حجاب پذیرفته شده است و برای فرد مشروعیت مـیآورد. افـراد
مشـروع، مشـروعیت متفـاوت بودن را دارند و به عنوان مرجع، الگوی دیگران
میشـوند (Sherer & Lee, 2002, P 102). عدم اطمینان، نیروی قدرتمندی
است که تقلید را تشویق میکند. وقتی عدم اطمینان وجود دارد، افراد ممکن است
دیگران را الگو قرار دهند؛ بنابراین الگوگیری یا مدلسازی[15] پاسخی به
عدم اطمینان است. جوانان معمولاً از قدیمیها الگوگیری میکنند ولی آنهایی
را الگو قرار میدهند که مشروعیت و موفّقیت بیشتری دارند. افراد از متفاوت
بودن، به خاطر از دست دادن اعتبار، واهمه دارند. افراد نوآور، مشروعیت
نوآوری در پوشش را مطرح میکنند و بقیه افراد را تحت فشار قرار میدهند تا
حجاب جدید را اتخاذ کنند و مشروعیت خود را از دست ندهند؛ بنـابراین تحت
فشـارهای اجباری بـرای تغیـیـر تسـلیم میشوند (cf. Tolbert &
Zucker,1983). اما نکته قابل تأمل این است که چگونه افراد نوآور قادر به
متفاوت بودن هستند؟ در بسیاری از جوامع تشخّص و موقعیت بالای این افراد،
مشروعیت متفاوت بودن را به آنها میدهد. افراد با تشخّص بالا، توان و
مشروعیت اتخاذ حجاب جدید را دارند. آنها قادرند پوششی داشته باشند که هنوز
مشروعیت ندارد. افراد با تشخّص پایین برای مشروعیت بخشیدن به حجاب خود، به
افراد و گروههای با تشخّص بالا نیاز دارند (cf. Sherer and Lee, 2002).
افراد در جامعه، زمانی حجاب را تغییر میدهند که حجاب موجود برای کنش و
تفکرات آنها محدودکننده باشد. تغییر حجاب از نیروهای بیرونی یا درونی نشأت
میگیرد و کنشگران به صورت فردی یا جمعی حجاب را تغییر میدهند. شوک
اقتصادی و تکنولوژیکی یکی از عوامل تغییر حجاب است. تضعیف و از بین رفتن
حجاب استاندارد، با شکلگیری اعتقادات و اعمال جدید همراه است (Scott,
2001, P 182-4).
در جامعه ما، افراد دارای حجاب سنتی، از فشار برای
تغییر در امان هستند؛ ولی وقتی منطقِ نهادینه سازی تغییر کند و همه چیز
مطابق با منطقِ نهادینه سازی جدید تعریف شود، افراد دارای حجاب سنتی، به
عنوان منحرف تلقی شده و تحت فشار برای تغییر پوشش قرار میگیرند. تضاد بین
منطقِ نهادینه سازی (جدید و قدیم)، برای تغییر پوشش فشار وارد مـیسازد.
وقـتـی یک منطقِ نهادینه سازی مـسلط شـود، حـجاب را تحت تأثیر قرار
مـیدهـد و ذهنـیت افراد را به سـازگـاری با مـنـطقِ مـسلـط سـوق مـیدهد.
سـازگـاری با منطقِ نهادینه سازی مسلط، مشروعـیـت ایجاد میکند
((cf.
Thornton and Ocasio,1999 ; Thornton ,2002, P 82,97. سیستم باورها یا منطق
نهادینه سازی، اعمال و الگوهای کنشگران را در جامعه شکل داده و رفتارهای
کنشگران را محدود یا تسهیل میکند(cf. Friedland and Alford, 1991). تغییر
در استانداردهای نهادینه شده مستلزم ساختارشکنی نظم قبلی و ایجاد نظم جدید
است. در دوران گذر از نظم نهادینه شدة قدیم به جدید، عدم اطمینان زیادی
وجود دارد.
4-2) جوانان و چالش پذیرش حجاب
بسیاری
از کسانی که از حجاب استاندارد عدول می کنند، جوانان هستند. جوانان
معمولاً از «مسأله جدید بودن» رنج میبرند (cf. Singh, et al, 1986).مسأله
جدید بودن، به عدم آگاهی در مورد چگونگی حضور مناسب اشاره دارد و این که
چگونه فعالیتهای مستمر گذشته را انجام دهند، زیرا تجربیات آموزنده قبل را
ندارند. جوانان در همه زمینهها با چالشهای بیشتری در مورد مشروعیتشان
مواجهند، چون جامعه شناخت و اطمینان کافی به آنها ندارد. هر چقدر شناخت و
اعتماد مردم و نهادها به جوانان بیشتر باشد، مشروعیت (مقبولیت) آنها نیز
بیشتر میگردد. در مراحل اولیه زندگی، مردم از جوانان شناخت کافی ندارند و
نمیتوانند به آنها اعتماد کنند. این فشارهای قوی برای تضمین مشروعیت
عمومی، باعث میشود جوانان در برابر اثرات محدودکنندة نهادهای اجتماعی
موجود، آسیبپذیرتر باشند(cf. Meyer,et al, 1987) و بیشتر واکنشهای احساسی
نشان دهند. بنابراین، انسانها در مراحل اولیه زندگی، بیشتر تحت تأثیر
نهادهای اجتماعی هستند و پذیرش کامل حجاب نسلهای قبل، برای آنها چالش
برانگیز است.
هویت شخصی جوان، برآیند تعامل هویت ذهنی او با هویت عینی
جامعه است. جوانان از طریق انطباق با «دیگران مهم»[16]، هویت خویش را باز
مییابند و هویتی منسجم و موجّه کسب میکنند. جوانان خود را به صورتی
درمیآورند که مورد تائید «دیگران مهم» قرار بگیرند. هویت جوان ثابت و ساکن
نیست، بلکه در تعامل دیالکتیکی با جامعه، متبلور میگردد، رسوبگذاری
میشود، تغییر میکند و حتی از نو شکل میگیرد. جوانان از لحاظ ذهنی این
هویت را در جامعه کسب می کنند. وقتی هویت عینی، جنبه ذهنی پیدا میکند،
رابطه متقارنی بین واقعیت عینی و ذهنی برقرار میگردد. آنچه در بیرون واقعی
است با آنچه در درون واقعیت دارد، متناظر است و برعکس. البته این تقارن
کامل نخواهد بود، هیچ جوانی قادر نیست تمام چیزهای عینیت یافته در جامعه را
درونی سازد. از طرف دیگر همواره عناصری در هویت ذهنی وجود دارد که از هویت
اجتماعی ناشی نمیشوند.
در دوران جوانی برای هر فردی مجموعه از پیش
تعیین شدهای از مقررات نهادینه شده وجود دارد که فرد باید این مقررات را
همانگونه که هستند، بپذیرد و انتخاب دیگری ندارد؛ یعنی فرآیند درونیسازی
مقررات عینی، اجتنابناپذیر است. علاوه بر کسب هویت، حفظ این واقعیت ذهنی
نیز برای فرد مهم است. فردی که خود را به عنوان شخصی مهم و سازنده
میشناسد، تنها در صورتی میتواند هویت یادشده را حفظ نماید که جامعه این
هویت وی را به طور مرتب تأیید کند. جوانان به طور روزمره و مستمر نیازمند
تأیید صریح «دیگران مهم» هستند؛ یعنی آنها به نوعی هویت علاقهمندند که هم
تأیید و هم تقویت شود. برای تأیید و تقویت هویت، استفاده از عبارات مذهبی،
حجاب خاص و حتی ظاهر خاص، تقویت و حفظ شعائر و مراسم مذهبی، شرکت در مراسم
مذهبی هفتگی و مراسم خاص امتیاز آور، در جامعه اهمیت دارد.
5) سخن پایانیدر
پایان خاطر نشان میسازد که هزینه نهادینه سازی حجاب از طریق بهرهگیری
مکانیزم زور و اجبار بسیار بالاست و در بلندمدت باید با مکانیزمهای هنجاری
و شناختی جایگزین شود. خشونت در بلندمدت مشروعیت قدرت دولت را تحلیل
میبرد و باید از شکلهای عینی قدرت پرهیز شود. تنبیه معمولاً موجب تنفر از
تنبیه کننده میشود و نباید مدیریت دولتی تنفر از خود و دافعه در جامعه را
ایجاد کند. وقتی حجاب با انتخاب خود فرد باشد، ماندگارتر بوده و به حضور
قوای اجبار بستگی ندارد. رفتار خودجوش در این زمینه بسیار ارزشمندتر از نظم
اجباری است. از این رو پیشنهاد میشود در کنار طرح امنیت اجتماعی در تحمیل
حجاب استاندارد، از زنان موفق، اساتید دانشگاهها، گروههای مرجع،
هنرمندان و بازیکنان، برای نهادینه سازی شناختی حجاب استاندارد از طریق
رسانه های جمعی استفاده شود.
منابع و ماخذ
قلیپور، آرین: «نهادها و سازمانها: رویکرد نهادی به سازمان و مدیریت»، انتشارات سمت، 1384.
قـلیپور، آرین: «بحران مدیریت در مدیریت بحران»، کمال مدیریت، سال 1382، ش7.
قلیپور، آرین: «جامعه شناسی سازمانها: رویکرد جامعه شناختی به سازمان و مدیریت»، تهران، انتشارات سمت، 1380.
*
Berger, P. L and T.Luckmann. “Social Construction of Reality: A
Treatise in the Sociology of Knowledge”, Garden City, New York: Anchor
Books, 1966.
* Brint,S, and Karabel,J. “Institutional Origins and
Tnsformations: The Case of American Community Colleges”. Chicago:
University of Chicago Press, 1991.
* Coleman, J. S. “Foundations of Social Theory”, Cambridge, Mass : Harvard University Press, 1990.
*
Dimaggio, P and W. Powell. “The Iron Cage Revisited: Institutional
Isomorphism and Collective Rationality in Organizational Fields; ”
American Sociological Review 1983.
* Dimggio, P. J “Interest and Agency in Institutional Theory”. ,Cambridge, MA: Ballinger, 1988.
* Dimaggio, P. J and W. W. Powell. “Introduction. ”و Chicago: University of Chicago, 1991.
* Ellickson R. “Order Without Law: How Neighbors Settle Disputes”, Cambridge, Mass : Harvard University Press,1991.
*Finkelstein,
S And Hambrick D. C “Strategic Leadership: Top Executives and Their
Effects on Organizations”, Minneapolis: West Publishing Company, 1996.
*Fligstein,
N. “The Structural Transformation of American Industry: An
Institutional Account of The Causes of Diversification of The Largest
Firms, 1919-1979”, Chicago: University of Chicago Press, 1991.
*
Friedland. R and R. Alford. “Bringing Society Back In: Symbol, Practices
and Institutional Contradictions”,Chicago: University of Chicago Press,
1991.
* Gholipour. A and A. Azizzadeh .“Information Technology,
Institutional Dynamics and Changes in History”. Beijing Forum: The
Harmony of Civilization and Prosperity for All: Change in History; Real,
Representative and Imaginary. November: 16 -18, 2005.
* Goodstein,
J. D and Boeker. W. “Turbulence at the Top: A New Perspective on
Governance Structures and Strategic Change”. Academy of Management
Journal. 34: 1991.
* Greenwood, R And Hinings, C. R. “Understanding
Radical Organizational Change: Bringing Together the Old and the New
Institutionalism”. Academy of Management Review, 21: 1996.
* Hambrick
D. C and P. A Mason. “Upper Echelons: The Organization as a Reflection
of Its Top Managers”. Academy of Management Review 9/2: 1984.
*Hirsch,
P. M And Lounsbury M. “Ending the Family Quarrel: Toward
Reconciliations of “Old” and “New” Institutionalisms”, American
Behavioral Scientist, 40: 1997.
* Hoffman A. J. “Institutional
Evolution and Change: Environmentalism and The U. S. Chemical Industry”,
Academy of Management Journal, 42: 1999.
* HolmP. “The Dynamics of
Institutionalization: Transformation Processes in Norwegian Fisheries”,
Administrative Science Quarterly, 40: 1995.
* Homans G. C “The Human Group”, NY: Harcourt, Brace, 1950.
* JeppersonR.L. “Institutions, Institutional Effects, Institutionalism”, Chicago: University of Chicago Press, 1991.
* Kraatz M. S and J. H. Moore “Executive Migration and Institutional Change”, Academy of Management Journal, 45/1:, 2002.
*
LawrenceT.B.M.I.Winn and P.D.Jennings. “The Temporal Dynamics of
Institutionalization”, Academy of Management Review, 26/4: 2001.
* Lin, N. “Social Resources and Instrumental Action”, Beverly Hills, CA: Sage, 1982.
*
Meyer J. W , J. Boli and Thomas G. M. “Ontology and Rationalization in
The Western Cultural Account”, Sage Publications, 1987.
* Meyer, J.
and B. Rowan. “Institutionalized Organizations: Formal Structure as Myth
and Ceremony”, American Journal of Sociology, 83: 1977.
* Parsons,T. “Prolegomena to a Theory of Social Institutions”, American Sociological Review55: 1934.
* Powell, W and P. DiMaggio “The New Institutionalism in Organizational Analysis”. Chicago: University of Chicago Press, 1991.
* Scott W.R. “Institutions and Organizations”: Sage Publications, 2001.
* Selznick, P. “Leadership in Administration”, New York: Harper and Row, 1957.
*Sherer
P. D. and K. Lee. “Institutional Change in Large Law Firms: A Resource
Dependency and Institutional Perspective”, Academy of Management
Journal, 45/1: 102-19, 2002.
* Singh, J. V. , D. J. Tucker and R. J.
House. “Organizational Legitimacy and the Liability of Newness”,
Administrative Science Quarterly, 31: 171-93, 1986.
* Stinchcombe, A. L. “Constructing Social Theories”, Chicago: University of Chicago Press, 1968.
*
Thornton P. H. “The Rise of The Corporation in a Craft Industry:
Conflict and Conformity in Institutional Logics”, Academy of Management
Journal, 45/1:81-101, 2002.
* Thornton P. H and W. Ocasio.
“Institutional Logics and The Historical Contingency of Power in
Organizations: Executive Succession in The Higher Education Publishing
Industry , 1958-1990”, American Journal of Sociology, 105:801-43, 1999.
* Tolbert, P. S. “Institutional Sources of Culture in Major Law Firms”, Cambridge MA: Ballinger, 1988.
*
Tolbert, P. S and L. G. Zucker. “Institutional Sources of Change in the
Formal Structure of Organizations: The Diffusion of Civil Service
Reform, 1880-1935”, Administrative Science Quarterly, 28: 1983.
* Zucker, L. G. “The Role of Institutionalization in Cultural Persistence”, American Sociological Review, 42: 726-43, 1977.
*
Zucker, L. G. “Production of Trust: Institutional Sources of Economic
Structure, 1840-1920”, Research in Organizational Behavior, 8: 1986.
پی نوشت ها:
* - استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه تهران
(1).Freedom of Action
(2).Opportunism
(3).Certainty
(4).Predictability
(5).Habitualization
(6).Routines
(7).General Stock of knowledge
(8).Taken for Granted
(9). Social Givens
(10). Plausibility
(11).Overconformity
(12).Width
(13).Depth
(14).Deinstitutionalization
(15).Modeling
(16). Significant others
برگرفته از : فصلنامه مطالعات راهبردی زنان - شماره 38 -زمستان